خاطرات خطری من/34
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

 

+همش توهین...تحقیر...دروغ...خیانت...هیچی رو ازقلم ننداختهـ...

+چقدر ادممم میتونهـ مغرور باشهـ کهـ شخصیتش پیش دیگران مهمتر از احساسات مَن باشهـ

+خود خودت واسممم مهم بودی...نهـ چیز دیگهـ

+میفهمی پرستش فقط یِ اسممم یعنی چی...

+درک میکنی که چشممم ادم فقط یِ نفر رو ببینهـ چهـ معنایی دارهـ...

+میتونی تو مخت فرو کنی همهـ کس و همهـ وجود ادممم تو یِ نَفــــــــــــر خلاصهـ شدهـ باشهـ یعنی...

+میدانی نمیتونممم به دلممم بقبولونممم کِ تو با یکی دیهـ باشی...

+انگاری نفهممم ب دنیا آمدی فسیلکممم...

+من بهـ چی تو دلمو خوش کنممم...

+به سخره گرفتن احساساتممم...به حقیر کردن من...بهونهـ گیری هات...پاسخگو نبودنت...بهـ چی!!!

+اشتباهاتت رو با عذاب دادن من شستشو ندهـ...اونممم با وآیتِکس...

+اگهـ بودن من باتو باعث حقارتت میشهـ...بگو برو گممم شو

+کاسهـ گدایی محبت دستممم گرفتممم...ولی کاسممم پر شد از بی تویی!!!

+تو خلوتگاه تو من جا نداشتممم چون بزرگترممم از وجود تو!بهـ خاطر من بزرگ نشدی بهـ خاطرت کوچیک شدممم...

+گریهـ هات واس من...خوش خنده هات واس ...

دلممم پره ای خدا...چی بگممم کهـ حق کلاممم اَدا بشهـ...

شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے خیابان نیست کهـ ازهمان راهی که امدی بروی...بفهم !این لعنتی اسمش دل است ...





:: بازدید از این مطلب : 491
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : سه شنبه 3 مرداد 1391 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست